«وقت سینما»/ رضا فرجپور: چند روز پیش داشتم برای بار دوم فیلم «صبحانه با زرافهها» را میدیدم و دوباره متوجه شدم که کارگردان در فیلم چقدر میتواند تأثیرگذار باشد؛ طوری که بازی بازیگران مختلف را یکدست کند! یاد این جمله معروف افتادم که «سینما یعنی کارگردانی و تئاتر یعنی بازیگری». در فیلم مذکور میبینیم که سروش صحت توانسته بازیهای یکدستی از بهرام رادان، هوتن شکیبا، بیژن بنفشهخواه و هادی حجازیفر بگیرد. این چهار بازیگر مثل یک بازیگر واحد در فیلم بازی میکنند و انگار فقط پژمان جمشیدی است که خودش است و بازی نمیکند و فقط پشت سر هم انرژی را تبدیل به لغات و حرف میکند و آن ها را بر زبان میراند؛ مثل همیشه، چه فضای مجازی باشد چه فیلم و سریال و چه فوتبال و زندگی خصوصی و قِس علی هذا… .
در فیلم، بُرشی از زندگی چند نفر در سالهای آخر جوانیشان میبینیم، یا بهتر است بگویم میشنویم. آن ها کارهایی جوانانهتر از سنشان انجام میدهند؛ هر کدام آرزوهایی بر باد رفته دارند یا هنوز به خواستههایشان نرسیدهاند. پویا، شاهین و مجتبی به عروسی رضا، پسر عموی مجتبی، دعوت شدهاند.
تو گویی شوخیها و طنزها و بذلهگوییهایشان هم کمی «دارک» است و شبانه؛ همچنان که بیشتر فیلم در شب میگذرد! گاهی از سر سرخوشی کارهایی شبیه پت و مت انجام میدهند؛ مثلاً مریض — یا همان داماد — را که در کُماست و از سر شیطنت دوز بیشتر از ظرفیتش مواد به او دادهاند، به هوای این که دیگری او را برای مداوا به ویلا میبرد، روی پلهها جا میگذارند. گاهی هم فضای فیلم شبیه کارتونها میشود؛ مثلاً داماد در کُما از طبقه بالا از روی نردهها سقوط میکند و مثل شخصیتهای کارتونی حتی خون از دماغش هم جاری نمیشود! کاملاً میشود گفت فضای فیلم فانتزیگونه، خوابآلود، رؤیایی و موهوم است.
روند داستان از به کُما رفتن رضا، یا همان داماد، شکل میگیرد. دکتر — با بازی هادی حجازیفر — با وجود زندگی ناموفقش، شوخیهای خودش را دارد و مثل دکترها فقط آمپول نمیزند؛ مواد هم میزند و بذلهگویی هم میکند. هیچکس در این فیلم جدی و عمیق به نظر نمیرسد، حتی دامادی که تلاش میکند کمی جدی باشد و به سفارش «آن آقا»، برادرزنش، باید و نبایدهایی را رعایت کند که نمیکند. گاهی به نظر میرسد این بیننده است که به کُما رفته و دارد رؤیا میبیند!
در مورد ساختار فیلم میتوان گفت که ساختاری روان دارد و نوشتار فیلمنامه ما را به کارگردانی ادیب میرساند که خودخواسته میخواهد کمی نامؤدب دیده شود! بار کششی و جذابیت فیلم به نظر میرسد بر دوش بازیگران باشد؛ چنانکه اگر به جای پنج بازیگر شناخته شده، پنج جوان ناشناس — هر چند جوانتر و باطراوتتر و خوشتیپتر — بازیگران فیلم بودند، ممکن بود برای مخاطب ایرانیِ عاشق کلیشه و تکرار جذابیتی نداشته باشد. هر چند نظر شخصی من بر عکس این است و بالخصوص اعتقادی به بازیگر ندارم؛ بازیگر حرفهای من را یاد نقش قبلیاش میاندازد و نمیتوانم نقش جدیدش را باور کنم و در آن غرق شوم! به نظر من و شاید برخی دیگر، اگر پنج جوان غیر معروف این فیلم را بازی میکردند، چه بسا فضای مالیخولیایی فیلم برایمان طبیعیتر جلوه میکرد.
در سورئال و فضای کارتونیِ فیلم میتوان این را هم افزود که شخصی که از نردهها و راه پله سقوط کرده، حتی از دماغش هم خون نمیآید؛ اما مجتبی — با بازی بهرام رادان — با مشت یا سیلی پویا — هوتن شکیبا — ضربه مغزی میشود و دار فانی را وداع میگوید!
با تمامی این تفاسیر میتوان گفت که کارگردانی فیلم بر بازیها میچربد؛ چنان که گفته شد کارگردان از بازیگران مختلف، بازیهای یکدست گرفته و انگار دیالوگها برای یک شخصیت نوشته شده و چند بازیگر آن ها را ادا میکنند. و باز تکرار کنم: به جز پژمان جمشیدی که هم از نظر نقش باید مقابل بازیگران دیگر قرار بگیرد و هم به نوعی خودش را به نقش تحمیل میکند و انگار خودش را پررنگتر میکند.
«صبحانه با زرافهها» مخاطب را به خود جذب میکند و شاید بیننده بعد از اتمام فیلم دوست داشته باشد که پس از مدتی دوباره آن را تماشا کند. فیلم طنزِ منحصربهفرد و خاصی دارد.

