«وقت سینما»/ البرز کوشیار: علی میرمیرانی شاید یک مجری شیک و پیک و ستاره نباشد. از اینها که خیلی به ظاهرشان میرسند. از مدل درگیر با تکلف و عصا قورت دادهها هم نیست، اما در کنار صدای بم رسا و گیرایش، دانگهای مهمتری از لازمههای مجریگری را دارد.
آرام آرام جای پایش را در قامت مجری برنامههای گفت و گو محور سفت کرده. بُعدی دیگر از چهره یک نویسنده و ژورنالیست. با سبکی خاص که بیشتر از تجربیات روزنامهنگاری و طنزنویسی او برمیآید. اغلب سلبریتیها و ترجیحاً رفقایش را مینشاند روی صندلی برنامههایی با اسامی متفاوت، اما تقریباً همراستا. در برنامههایش متعهدانه به دنبال امیدسازی است و انگیزهبخشی. او این روزها با برنامه «خَردِل» در شبکه نسیم اجرای متناسبی دارد.
خودش گفته به «معجزه گفتوگو» معتقد است. این را میشود با تأمل روی سلسله برنامههایش صحتسنجی کرد، اما او با همه عنایتش به حفظ حرمت مهمان، در مواردی از این موضع عدول میکند. در گفتوگو با شهاب عباسی: «صادقانه بگو، یه بار هم راست بگو!» یا اینکه «تا حالا شده با خودت بگی خر نشو!». در مقابل فرزین محدث: «رو به دوربین بگو من یه اردیبهشتیام، گاو نر وحشیام» حتی اگر تکرار چیزی باشد که خود مهمان داوطلبانه گفته. یا «از دستت در رفت حرف به درد بخور زدی. توقع حرف حسابی در این حد ازت نداشتم»! یا اصطلاح «قشنگ تعطیلی» خطاب به ابراهیم شفیعی وقتی گفت ورزشیها را نمیشناسد.
حتی اگر این یک معاشرت دوستانه باشد که نیست و مخاطب برایش وقت میگذارد، طرح چنین الفاظی شأنیت ندارد. ضمن اینکه با ملزومات صمیمی شدن گپ منافات دارد.
یا درخواستهای متعدد او از مهمانان که «این تیکه یا دیالوگ که در فلان برنامه یا فیلم و سریال داشتی را یک بار اجرا کن!». مثل درخواست تکرار دیالوگ «قربون هیکل کافهایت برم من» از محدث که پرویز پرستویی توی فیلم «مارمولک» به او گفت. همچنین طلب عمو قناد شدن از ابراهیم شفیعی یا تقلید ادای بهمن هاشمی از شهاب عباسی! ایدهای قدیمی که از مد افتاده و سطح برنامه را نازل میکند.
در این باره میتوان ایراد گرفت که اگر راهکاری ارائه میشود، برای عموم مردم اجرایی نیست. حالت شعاری و شکل فردی دارد. مثلا شهاب عباسی گفت «گیم بازی میکنم یا میغلتم توی خلوتم». گرچه در جایی خوب گفت «ناامیدی سمه» یا اینکه لطیف توصیه کرد «از مسیر لذت ببرید».
البته در برنامه محدث این سوال زودتر مطرح شد: «موقع استرس زیاد چه میکنی» که جواب داد: «موسیقی گوش میدم، میرقصم یا در خیابان با شوریدگی راه میرم»! یا جایی که محدث گفت: «خدا همه ما رو بغل کرده».
با تمام اینها، اما میرمیرانی در «خَردِل»، دلش برای بهتر شدن حال و روزگار مردم میتپد و این از آنچه آمد، اهمیت بیشتری دارد.

